ارول موریس تخیل مدرن را گرفتار «بیشفعالی» میداند. تخیل بیش فعال برای فرار از واقعیت، از کاه کوه میسازد تا کوهها را نبیند. تخیل بیش فعال شبیه بانکی است که پول بدون پشتوانه چاپ میکند. در این صورت با حجم زیادی از ایده ها و اندیشه های بدون پشتوانه روبرو خواهیم بود که تورم ایجاد میکنند و در تمام ساحتهای فکری مانند انسانشناسی و جهانشناسی دچار بحران خواهیم شد.
مثالی که موریس بررسی میکند بسیار تکاندهنده است. او فیثاغورس را به عنوان یک شخصیت تاریخی بررسی میکند. اصل اساسی فیثاغورس این بود که همه چیز عدد است. این اصل چه از زبان یک اندیشمند شنیده شود و چه از زبان یک انسان روانپریش در هر صورت کاملا خطاست. راسل بزرگترین نابغهای که میشناخت فیثاغورس بود. اما موریس در مصاحبة با بورکرت که در خصوص ریاضیات باستان کتابی مرجع با عنوانافسانه و دانش نزد فیثاغوریهای باستان نگاشته است، در مورد شخصیت فیثاغورس به نتیجة متفاوتی میرسد. (گفتگو در مورد این افسانه است که فیثاغورس زمانی که متوجه شد هیپاسوس برهانی را که برای مکتب فیثاغورس مشکلساز است فاش کرده است، او را به دریا میاندازد و غرق میکند.):
«بورکرت: اطلاعات ما در مورد فیثاغوریها به شکل خیلی ناامیدکنندهای ناچیز است. همچنین در مورد هیپاسوس. حتی از زمانی که من کتاب خودم را نوشتم، فکر نمیکنم شواهدی جدید به دست آمده باشد. کتیبهای با دادههای قابل اطمینان وجود ندارد. در مورد سقراط نیز مشکل مشابهی وجود دارد، اما برای سقراط متون شاگردان مستقیم او یعنی افلاطون و گزنفون موجود است. اما هیچ متنی از شاگردان مستقیم فیتاغورس نداریم. این وضعیت تاریخی ناامیدکننده است.
موریس: ناامیدکننده؟
بورکرت: آه، بله ما اطلاعات تاریخی بسیار ناچیزی داریم.
موریس: موریس: و در عین حال این افسانه هیپاسوس در طول سالها مشهور شده است. مردم آن را میگویند، دوباره تکرار میکنند و دوباره بازگو میکنند. چرا؟
بورکرت: چون افسانهها دلپذیر هستند. به جای فکر کردن در این مورد که نامعقول چیست، ما میتوانیم دربارة افسانهها فکر کنیم. اما باید به یاد داشته باشیم افسانهها کاملا از واقعیت جدا هستند.
در اینجا خلاصة اندیشههای بورکرت را مرور میکنم. در مورد هم هیپاسوس و هم فیثاغورس اطلاعات ناچیزی وجود دارد. اسنادی باقی نمانده است. نوشتهای از فیثاغورس یا هیپاسوس باقی نمانده است. این دو را فقط بر اساس نوشتههای دیگران میشناسیم. جزئیات ناقص و تکه تکه هستند. هیپاسوس شاید غرق شده باشد و شاید نشده نباشد. فیثاغورس ممکن است ریاضیدان باشد و ممکن است نباشد. شاید او فقط یک خل و چل بوده باشد. شاید او پیش از جیم جونز[1] همراه با اعضای فرقة خود که متخصص معانی رمزی اعداد بودند، نوشیدنی سمی نوشیدند. این تقابل در دو تصویر دورة رنسانس از فیثاغورس به خوبی به چشم میآید: یک نقاشی از رافائل با عنوان دانشکدة آتن (حدود 1509-1510) و یک نقاشی از روبنس، با عنوان فیثاغورس حامی گیاهخواری (حدود 1618-1619). فیثاغورس در اثر رافائل یک اندیشمند، یک معلم و یک ریاضیدان آرام و متفکر است؛ در روبنس، او بیشتر شخصیتی عیاش و دغلباز دارد، درست مانند پیشوای تمام عیار یک فرقه. دو هزار سال پس از زندگی فیثاغورس، مردم هنوز دربارة او اشتباه میکنند. فیثاغورس واقعی چه کسی بود؟ اندیشمند بود یا رذل و پست؟
از نظر بورکرت فیثاغورس، "یک شخصیت کاملا قابل مشاهده که در روشنایی تاریخ ایستاده باشد، نیست. . از همان ابتدا، نفوذ او عمدتا در فضایی پوشیده از اعجاز، رازآلودگی و الهام است. . افسانههای پیشادانشِ دوران باستان که مبتنی بر مرجعیت فرابشری است و در تعهد آیینی ابراز میشوند، توسط فیثاغورس پایهگذاری نشدند، اما او آنها را احیا کرد یا دوام بخشید.»[2] او فیثاغورسِ روبنس است، نه فیثاغورسِ رافائل.»
من در مورد فیثاغورس تاریخی قضاوتی ندارم. یا حتی یبیشتر دوست دارم او یک ریاضیدان بزرگ باشد که مانند بسیاری از ریاضیدانها به عرفان نیز گرایش داشت. اما در مورد بیماری بیشفعالی تخیل در غرب مدرن با موریس موافق هستم و با این سخن بورکرت که افسانهها دلپذیر هستند و خیلی راحت جای عقلانیت را میگیرند. به همین دلیل است که برای عموم مردم هنوز هری پاتر از پرفروش ترین کتابهاست و حتی برای نخبگان نیز فیلسوفانی جذاب هستند که تخیل را بر تعقل ترجیح میدهند و حتی علم را دارای ساختی اجتماعی تلقی می کنند.
[1] Jim Jones
جونز پیشوای فرقهای افراطی در آمریکا بود که در سال 1978همراه با اعضای فرقة خود و خانوادههایشان که در مجموع 913 نفر بودند، به طور دسته جمعی با نوشیدن نوعی نوشیدنی Kool-Aid که با سم سیانور مخلوط بود، خودکشی کردند.
[2] . Burkert, Lore and Science in Ancient Pythagoreanism, Preface to the German Edition.”
درباره این سایت