"به یاد یکی از آن بحثهای بسیار خستهکنندة دورة دبستان افتادم. یکی از بچهها میگوید زمین مسطح است. من میگویم زمین یک گوی کروی است. بحثمان میشود: مسطح است. نه، مسطح نیست. چرا، مسطح است. نه، نیست. چرا، هست. نه، نیست. بنبست. ما به یک بنبست رسیدهایم. کوهن برای داوری وارد میشود. او به ما میگوید که واقعیتی در کار نیست. شما از پارادایمهای مختلفی آمدهاید: پارادایمِ زمین مسطح و پارادایمِ گوی کروی. برای هر یک از شما نام "زمین" معنای متفاوتی دارد و نمیتوانید این معانی را با یکدیگر مقایسه کنید. مرجع مشترکی وجود ندارد. اما صبر کنید ببینم. زمین چه میشود؟ زمین! این جسم فیزیکی که در فضا شناور است. آیا این جسم مسطح است، یا یک گوی کروی است؟ یا اگر زمین نه مسطح است و نه کروی، پس به من بگو که چگونه است. زمین باید یک شکلی داشته باشد.
فکر میکنم آن کودک دبستانی، اگر به اندازة کافی عصبانی شود، میتواند من را خفه کند. هنگامی که همه چیز به ضرر شماست، پاسخ هامپی دامپی به آلیس وجود دارد. (هامپی دامپی با لحنی تحکمآمیز گفت: ""وقتی از یک واژه استفاده میکنم، فقط به آن معناست که من اراده میکنم، یعنی نه کمتر و نه بیشتر.") و استدلال جاسیگاری وجود دارد. .
یک مثال دیگر برای کسانی که واقعا بر این باورند که صدق ذهنی یا نسبی است: از خودتان این سوال را بپرسید: آیا در یک جنایت گناه نهایی یا بیگناهی به ذهنیت بستگی دارد؟ آیا نسبی است؟ آیا ذهنی است؟ هیئت منصفه ممکن است شما را به جرمی که مرتکب نشدهاید، متهم کند. با این حال شما بیگناه هستید (امکانش هست. نظام حقوقی آکنده از خطاهای قضایی است) اما ما معتقدیم واقعیتی وجود دارد. شما یا این جرم را مرتکب شدهاید یا نشدهاید. همین و بس.
اگر در اتاق اعدامِ تگزاس شما را به یک صندلی الکتریکی (این روزها تخت تزریق سم) بسته باشند، هیچ چیز نسبی در مورد آن وجود نخواهد داشت. تصور کنید شما بیگناه هستید. تصور کنید هیچ گاه در صحنة جرم نبودهاید. فرض کنید شما [در زمان جنایت] در رختخواب خواب بودید. آیا شما با این ادعا موافق هستید که برای این پرسش که آیا شما مجرم یا بیگناه هستید، پاسخی قطعی وجود ندارد؟ چیزی به نام صدق یا کذب مطلق وجود ندارد؟ یا فریاد میزنید، "من این کار را نکردم. من این کار را نکردم؟" کشیش پست مدرن (شاید تامس کوهن با لباس کشیشها) که برای انجام تشریفات پیش از مرگ آمده است، ادعا میکند: "همه چیز به چشمانداز شما بستگی دارد، این طور نیست؟" یا میپرسد: " شما در کدام پارادایم هستید؟، اما گمان نکنم این کاهن آرامش چندانی برای شما ایجاد کند."p 165
2018:Errol Morris
البته این شیوه بحث نسبی گرایان را عصبانی می کند. آنها بیشتر تمایل دارند در مورد واژه ها و اصطلاحات و متون پیچیده بحث کنند تا بتوانند در فضایی پر از ابهام و ایهام این طور مثالها را نادیده بگیرند.
برای همین پاسخ آنها این است که بحث به این سادگی ها نیست. نخست باید تفسیری دقیق از متن فلان کتاب به دست بیاوریم. اما در برابر این ترفند نسبی گرایان باید مقاومت کرد. چون چنین تفسیر دقیقی اصلا وجود ندارد. فقط لفاظی های بی پایان و نتیجه های دلبخواهانه هستند که وجود دارند.
درباره این سایت