بازی «ویتگنشتاین در واقع این را نگفته است» یک بازی بسیار پرطرفدار است که نخبگان و انسانهای برجسته را سرگرم میکند. دانشجویان فلسفه میدانند که در این بازی به جای ویتگنشتاین نام بسیاری از فیلسوفان دیگر را نیز میتوان گذاشت. (یا حتی نام دیدگاهها را، مثلا ایدئالیسم در واقع به این معنا نیست؛ یا ایدئالیستها در واقع این را نمیگویند) جذابیت بازی در این است که فیلسوفی انتخاب شود که بیش از همه مبهم سخن بگوید.
در یک بحث فلسفی «x در واقع این را نگفته است» بیش از هر جملة دیگری تکرار میشود.
موریس در این خصوص مینویسد «آدم یاد بازی کامپیوتری «بزن تو خال» میافتد. فکر میکنید به هدف زدهاید، اما هدف از جایی دیگر بیرون میآید. (بازی «ویتگنشتاین در واقع این را نگفته» به همین شکل است. بازی نسبتا آسانی است. یک نفر ادعا میکند ویتگنشتاین چنین و چنان گفته است. شما پاسخ میدهید: «ویتگنشتاین در واقع این را نگفته است.» این بازی همه را سرگرم میکند. هیچ برندهای هم ندارد. )
متاسفانه برای درک این بحث، باید به بازار مکارة تفسیر ویتگنشتاین وارد شد. نقل قول از بند 241 پژوهشهای ویتگنشتاین است:
"بنابراین شما میگویید که توافق انسانی مشخص میکند که صدق چیست و کذب چیست؟" آنچه صادق یا کاذب است چیزی است که انسانها میگویند؛ و این در زبان انسانهاست که آنها توافق میکنند. این توافق در دیدگاهها نیست، بلکه در شکل زندگی است."
برای این عبارت، مانند بسیاری از عبارتهای دیگر در پژوهشهای فلسفی، به نظر میرسد تفسیرهای بیپایانی مطرح شده است. بخشی از مشکل این است که مفاهیم متنوع بسیاری معرفی شدهاند - توافق، صدق، شکل زندگی. یک قوطی عطاری پر از مفاهیمی مبهم که شاید با هم ارتباط داشته باشند و شاید هم نداشته باشند. این مشکلات با چگونگی طرح استدلال همراه میشوند: ویتگنشتاین با خودش بحث میکند. بند 241 با پاسخ به یک مخاطب فرضی آغاز میشود. "بنابراین شما میگویید که توافق انسانی مشخص میکند که صدق چیست و کذب چیست؟" آیا ویتگنشتاین با خودش مصاحبه میکند؟[2] سپس سخن خودش را تصحیح میکند. "این توافق در دیدگاهها نیست، بلکه در شکل زندگی است."
این عبارت گیج کننده است. دست کم برای من. شکل زندگی دقیقا چیست؟ آیا فرهنگی است؟ آیا بیولوژیک است و در DNA ما؟ و توافق چیست؟ گروهی از مردم دست میدهند و در مورد چیزی توافق میکنند؟ اعضای یک فرقه توافق میکنند که روی کلاه خود منگوله بدوزند؟ فیزیکدانها در مورد جرم بوزون هیگز توافق میکنند؟ و صدق چه میشود؟ آیا چیزی با صرف توافق صادق میشود؟ و اگر چنین است، آیا ویتگنشتاین شیفتة نسبیگرایی است؟
بندهای قبل و بعد در پژوهشها [برای روشن شدن این ابهامات] هیچ کمکی نمیکنند. آنها صرفا رازها را عمیقتر میکنند.»
دست کم بخش زیادی از بحثهای فلسفی بازیهایی زبانی هستند که هیچ پاسخ قطعی برای آنها وجود ندارد. این بازی ها در دوران مدرن کارکردی شبیه بازیهای کامپیوتری دارند. انسان را از جهان هستی و به ویژه از مناسبات قدرت غافل می کند. به عنوان نمونه هیلاری پاتنم از فعالان ضدجنگ بود. اما او از وقتی که پشت دستگاه تایپ مجهز خود نشست و در مورد «معنای معنا» تامل کرد و نوشت، دیگر هیچ وقت فرصت نکرد در اجتماعات ضد جنگ حاضر شود. جنگی که جان دو میلیون ویتنامی را گرفت.
بنابراین حق با موریس است که بازیها، به ویژه بازیهای زبانی، همه را سرگرم میکند. اما در اینکه «هیچ برندهای وجود ندارد» با موریس موافق نیستم. کسانی که این بازیها را طراحی میکنند چه؟
[2] . کریپکی در کتابی که در خصوص ویتگنشتاین دارد به این مطلب اشاره میکند: "باید توجه داشت که پژوهشهای فلسفی یک کار فلسفی نظاممند نیست، که نتایج، وقتی به طور مشخص اثبات شدند، نیازی به بحث مجدد نباشد. در عوض، پژوهشها به عنوان یک دیالکتیک دائمی نوشته شده است، در حالی که نگرانیهای مکرر، که از زبان یک مخاطب فرضی بیان میشوند، هرگز به طور قطعی پایان نمیپذیرند. "
موریس اثار ویتگنشتاین را با لکههای رورشاخ مقایسه میکند. لکههای جوهری که در تستهای روانشناسی به کار میروند و بیمار باید تفسیر خود از آنها را بیان کند. او در این خصوص مینویسد:
«نسبت کریپکی با پژوهشهای فلسفی درست مانند نسبت بیمار با لکههای رورشاخ در یک طنز قدیمی است. اگر یادتان باشه آن شوخی قدیمی این است که بیمار توصیفهایی رکیک برای هر یک از لکههای رورشاخ مطرح میکند و پزشک میگوید: "شما وسواس دارید." و بیمار میگوید: "منظورتان چیست، که من وسواس دارم، آقای دکتر؟ این شما هستید که این همه تصاویر کثیف دارید. "بنابراین، کریپکی تصویری کثیف از پارادوکس شکاکانه را در این متن میبیند که هیچ یک از شاگردان مستقیم و خصوصیِ نویسندة این متن، آن را ندیده است و من خودم باید اعتراف کنم که هیچ چیز غیر از لکههای جوهر نمیبینم. بنابراین من آمادگی دارم که افتخار کشف پارادوکس شکاکانه را به کریپکی بدهم و نه به لودویگ رورشاخ. [موریس با تلفیق اسم ویتگنشتاین با اسم رورشاخ تأکید میکند که ویتنگشتاین صرفا تصاویری شبیه تست لکههای جوهر طراحی کرده است که کریپکی نیز مانند هر فیلسوف دیگری برداشت خودش از آن را بیان میکند.]
Wittgenstein on Rules and Private Language (1982), p. 3.
درباره این سایت