خدا بعضی ماهها را بیشتر دوست دارد؛ مثل ماه ذیالحجه؛ و
بعضی از عددها را؛ مثل عدد هفت؛ و بعضی از جاها را؛ مثل کعبه. خدا بعضی از قسمتهای
کعبه را بیشتر دوست دارد. مثلا زیر ناودان طلا که حجر اسماعیل است دعاها زودتر
اجابت میشود؛ به ویژه به وقت باران. هیچ منظرهای در دنیا بهشتیتر از باران طواف
در ماه ذیالحجه نیست.
زائران بعد از طواف هر طور شده خود را زیر ناودان طلا میرسانند
و دستها را به حالتِ تسلیم بلند میکنند و دست بر پردة راز، بی حرف و گفت و صوت
با آن بنده نواز نجوا میکنند. و وای اگر در آن لحظه باران ببارد! ابر که در هنگام
طواف میگرید، قطره قطرة اشکهایش در آسمان حرم میگردند و میچرخند و در جان
زائران مینشینند. در آن هنگام آدم نمیداند محو قطراتِ بارانِ بیحسابِ رحمتِ او
شود یا محو نگاه به زائرانی که در آینة باران، او را بیشتر میبینند و از لذت
برخورد قطرههای باران به سر و صورت خود هوش و قرار از دست میدهند. زائران شیعه
در لحظة باران بیش از همه بیقرار میشوند و همگی با صدای بلند برای ظهور انسان
کامل دعا میکنند.
از آواز پرستوهای حرم پیداست آنها هم در این باران حال و روز خوشی دارند. هنگامی
که عطر باران با زمزمة دعای فرج و آواز پرستوها در گوشه و کنار مسجد به هم میپیچد،
این قطعه از زمین ملکوت میشود و کعبه و زائرانش با عرش خدا و حاملانش یکی میشوند.
دنیا دیوان خداست و قوانین طبیعت قواعد زبان خداست. خدا در
دیوان دنیا غزلهای زیادی سروده است و آنها را نو به نو نشر میدهد. از بهار و ظرافتهای
بیشمارش گرفته تا زیباییهای غیر قابل وصف پاییز و از موج دریا و خروش رود در
جنگل گرفته تا غنچة گل و خندة کودکان؛ اینها همه غزلهای خدا هستند. هر انسانی در
طول عمرش با سلیقة خودش فقط بخشی از سرودههای خدا را میشنود و با حسرت شنیدنِ
بخشهای دیگر از دنیا میرود. از چشم من زیباترین سرود خدا آهنگ باران حرم در یک
روز پر از طواف و طوفان است و من از میان همة حسرتهای دنیا بیشتر به حال و هوای
پرستوهای آسمان حرم هنگام طواف در باران حسادت میکنم و به بالهای خاکیِ کبوترهای
بقیع در هنگام طلوع آفتاب در هوای گرفته و سنگین مدینه.
باران در طواف یعنی
هنگام دعاست. ای که باران با بوی بوسههای تو میبارد، در این بارانِ پر از سجود
که عطرِ دهان تو را دارد، مرا نیز یک
قطره از باران محبت خود بنوشان. ای بیچون و چرای بی همتا، در
این بیابان حجاز که «زمین باران را صدا میزند و من ترا»، این دستهای خالی را
ببین و ببار ای روشنایِ پاک. فرو ریز زلالت را بر این قطرة غبارآلودِ افتاده بر
خاک. بشوی از پرِ این پروانه درد و گردِ اندوهناکِ فراق. ای مثلِ روز وجودت روشن؛
ای در نگاهت همة مهربانیها و در سکوتت همة سخنها، ای که در هوای تو کرم پیله بال
پریدن مییابد و در گردش به دور تو گیاه هرزه گلِ آفتابگردان میشود؛ سراب، دریا
میشود و سایة سادهای چون من، هوسِ فهم آفتاب سرمدی میکند.
بانگ آبم من به گوش
تشنگان
همچو باران میرسم از آسمان
. و انه صلی الله علیه و آله برزی المطر یوما، ف ثوبه
عنه لیصیبه. فقیل له فی ذلک فقال هو قریب العهد الی ربّه.
. لایسئل عما یفعل و هم یسئلون.
اشتراک گذاری در تلگرام
تبلیغات
درباره این سایت