هدف اصلی فلسفه

فلسفه قرار بود خود چیزها را نشان دهد. مثلا خود عدالت را. فیلسوف هم قرار بود حکیمِ  حاکمی باشد تا جامعه را به خود عدالت برساند. 

 

فاصله ی نخست 

مشکل از زمانی آغاز شد که معلوم شد برای رسیدن به خود عدالت ، نخست باید تعریف عدالت را دانست. تلاش برای تعریف عدالت اولین فاصله از فلسفه بود. دو هزار سال است که نظریه های عدالت به دنبال تعریف این مفهوم هستند و هنوز تعریفی از عدالت نداریم تا به هدف اصلی فلسفه برگردیم و خود عدالت را پیدا کنیم.

 

فاصله ی دوم 

همزمان عده ای متوجه شدند برای تعریف عدالت باید مراد ما از تعریف روشن شود. آنها اعلام کردند  به یک معناشناسی نیاز است.

ورود به بحث از چیستی معنا فاصله ما با فلسفه را بیشتر کرد و فاصله جامعه را با خود عدالت.  

 

فاصله ی سوم 

کسانی که دنبال تعریف عدالت رفتند و کسانی که نظریه های معنا را دنبال می کردند هنوز برنگشته بودند یا دست کم با دست پر برنگشته بودند که مسئله جدیدی مطرح شد: 

شاید اصلا تعریف عدالت یا دانستن چیستی معنا در توان ذهن بشر نباشد؟ اینجا بود که لازم شد حدود و مرزهای شناخت مشخص شود.

بحث از مرزهای شناخت فاصله ی ما با فلسفه را بیشتر کرد.

 

دو هزار سال است که انسان هنوز تشنه ی عدالت است و فیلسوفان گرفتار هزارتوی بحث از تعریف عدالت و معنای معنا و .

آیا چنین هزارتویی تخدیری قوی برای مشغول کردن ذهنهای نخبگان و خاموش کردن صدای عدالت خواهان نیست؟

 

 

 


مشخصات

  • جهت مشاهده منبع اصلی این مطلب کلیک کنید
  • کلمات کلیدی منبع : عدالت ,تعریف ,فاصله ,فلسفه ,معنا ,تعریف عدالت ,برنگشته بودند ,مرزهای شناخت ,چیستی معنا ,دنبال تعریف ,برای تعریف عدالت
  • در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مشاوره سی گل Mike The TraGedy امیرپژمان حبیبیان HTTF CLUB استخراج بیت کویین توسط کامپیوتر و لب تاپ عقل و اندیشه