نورتُن وایز[1] از 1991 تا 2000مدیر برنامة تاریخ و فلسفة علم در پرینستون شد، برنامهای که مدیر آن در دهة 1970 کوهن بود. او در گفتگوی خود با موریس این گونه از کوهن یاد میکند:
وایز: وقتی کوهن شروع میکرد به پُک زدن به سیگاری که تازه روشن کرده بود، روش سیگار کشیدن او را به یاد دارید؟ او بخشی از یک جمله را میگفت، وسط جمله سخنش را قطع میکرد، شروع به پک زدن به سیگار میکرد، و طوری پک میزد که نیمی از سیگار را تمام میکرد. چه سیگار کشیدنِ عجیبی. سپس دوباره جمله را ادامه میداد. من با تصویر کاملا روشنی به یاد دارم.
موریس: من کوهی از خاکستر و ته سیگار را به یاد میآورم.
وایز: همة آن در یک جلسه جمع می شد.
موریس: آه، بله.
وایز: این همان چیزی است که من نیز به یاد میآورم. من هرگز کسی را ندیدم که قبل یا بعد از کوهن تا این اندازه سیگار بکشد. البته، تقریبا بیماری ریوی او را کشت.
موریس: من اغلب فکر میکنم جذابیت سیگار کشیدن در این است که جهان را به سه بخش تقسیم میکند. شما هستید، سیگار هست، و همة چیزهای دیگر میشوند جاسیگاری. [ موریس در جاسیگاری توضیح می دهد که کوهن در واقعیت جهان خارج تردید داشت و در این جا به همین مطلب اشاره می کند که اگر او به جهان خارج هم باور داشت آن را در حد یک جاسیگاری بی اهمیت تلقی می کرد]
وایز: خوب است، سیگار کشیدن برای من یادآور خشکی و سختی سمینارهاست. همه عصبی بودند. از همان ابتدا این طور بود و سپس در سمینارهای بعدی تداوم داشت. چیزی که بیش از همه نمود داشت سختی و شدتی بود که کوهن، با زمینهسازی کاملی که برای آن انجام میداد، عامل آن بود، و سپس از همه همین انتظار را داشت. مطمئنا افرادی که مانند کوهن به شیوة بسیار متمرکز و دقیق مطالب را میخواندند و تحلیل میکردند، بسیار نادر بودند، در سمینار که هیچ کس این طور نبود. یک نوع رابطة خصمانه حاکم بود. شما به چالش کشیده میشدید که سخنی بگویید یا نظر بدهید. و به یک نظر بلافاصله واکنش نشان داده میشد؛ ممکن بود مورد موافقت قرار گیرد، اما اغلب این طور نبود و مورد چالش قرار میگرفت. برای من این بدان معناست که این رابطه، در حالی که در طول سالها نزدیک و جدی بود، همیشه خصمانه بود. برای من بسیار مهیج، اما گاهی آزاردهنده بود. گاهی بسیار آزاردهنده بود. تا آخر عمر، درست قبل از اینکه او از دنیا رفت، من با او در این مناقشة تفسیر درگیر بودیم.
"مناقشة تفسیر"؟ چه تعبیر عجیبی! اما به گونهای مناسب کوهن را توصیف میکند. [و بیشتر فیلسوفان معاصر را؟]
وایز: من [در کلاس کوهن و با روش کوهن] متوجه شدم مجبورم یاد بگیرم به شیوة متفاوتی کار کنم. مجبور بودم یاد بگیرم جملهها را به شیوة دیگری بنویسم. من مجبور شدم یاد بگیرم این را که چگونه یک متن از یک خط به خط بعدی در یک صفحه جریان پیدا میکند، تفسیر کنم.
موریس: اما آیا شما فقط در مورد مطالعة دقیق صحبت نمیکنید؟
وایز: همینطور است.
چه کسی با آن مخالف است؟ مطالعة دقیق کاملا قابل ستایش است. مطالعة دقیق یعنی اگر متنی را با دقت بخوانید میتوانید آن را بفهمید. قیاسناپذیری یعنی اگر با پارادایمی که متن در آن نگاشته شده، زندگی نکنیم، هرگز نمیتوانیم آن را بفهمیم. این استدلال بیش از آنکه در مورد تاریخ باشد، در مورد امکان تاریخ است.
این بخشی از گفتگوی موریس با جانشین کوهن در پرینستون است. آنچه برای من جالب بود:
1- مناقشة تفسیر معضل اصلی فلسفه و مانع اصلی رشد آن است. الان موضوع فلسفه تفسیر متون مبهم و بی پایانی است که هیچ کس به تمام آنها مسلط نیست. یک زمانی بود که دیگران زبان اهل فلسفه را نمی فهمیدند. اما اکنون اهل فلسفه نیز زبان یکدیگر را نمی فهمند. هر کس متون و زبان خودش را دارد. خواندن این متون بد نیست. اما فلسفه چیز دیگری است. آیا نمی توان در کنار مناقشه تفسیر همچنین رشته ای داشت که جدای از این متون و اصطلاحات به موضوع اصلی فلسفه یک وجود بما هو وجود بپردازد؟ آیا فلسفه از آن دانشهایی نیست که همیشه باید از نقطة صفر شروع شود؟
2-
آنچه به عنوان نتیجة فلسفه کوهن مطرح شد مطالعه دقیق بود یا قیاسناپذیری؟ از نظر موریس در آثار کوهن آمیزه ای از این دو وجود دارد.
این روش در فلسفه بسیار رایج است که مطالب بسیار روشنی که هیچ کس با آن مخالف نیست در کنار مطالب بسیار دوپهلو و مبهم قرار میِگیرد و مخالفت با بخش دوم مخالف با بخش اول تلقی می شود. در اینجا موریس به قیاسِ ناپذیری مثال میِ زند که با آنچه مطالعه دقیق نام دارد خلط شده است. اینکه یک متن را باید دقیق خواند و به تمام زوایای آن و به ویژه به سیاق و پیش فرضها توجه کرد مطلب روشنی است که هیچ مخالفی ندارد. اما قیاسِ ناپذیری چیز دیگری است که انکار آن مستم انکار مطالعه دقیق نیست و پذیرش آن به نسبیت مطلق ختم می شود.
درباره این سایت